دسته: ادبیات
-
-
موعظه های مولانا جلال الدین
موعظهٔ مولانا (۱۱) گفت حق: «گر فاسقی واْهلِ صنمچون مرا خوانی، اجابتها کنم»تو دعا را سخت گیر و میشخولعاقبت برْهاندت از دست غول۳: ۷۵۶_۷۵۷ آنچ در فرعون بود آن در تو هستلیک اژدرهات محبوس چَه استای دریغ این جمله احوالِ تو استتو بر آن فرعون برخواهیش بستگر ز تو گویند، وحشت زایدتور ز دیگر، آفسان…
نوشته شده توسط
-
چه کج رفتاری ای چرخ! چه بد کرداری ای چرخ! ( استاد شجریان )
هنگامِ می و فصلِ گل و گشتِ چمن شددربار بهاری تهی از زاغ و زغن شداز ابرِ کرم، خطّهٔ ری رشکِ خُتَن شددلتنگ چو من مرغِ قفس بهرِ وطن شدچه کجرفتاری ای چرخچه بدکرداری ای چرخسرِ کین داری ای چرخنه دین داری،نه آئین داری نه آیین داری ای چرخاز خونِ جوانان وطن لاله دمیدهاز ماتم…
نوشته شده توسط
-
ما را غرض به جز رخ گل از بهار چیست ؟ ( استاد بنان )
ما را غرض به جز رخ گل از بهار چیستخوشتر به روزگار، ز دیدار یار نیستیک روز عمر دیدنت ای گل غنیمت استروزی که بی تو میگذرد، روزگار نیستساقی بریز باده و می نوش و غم مخورکه امروز را به روز دگر اعتبار نیستدوشینه میگذشت عَسَس از کنار شهرمیگفت زیر لب که کسی هوشیار نیستدست…
نوشته شده توسط
