موعظه های مولانا جلال الدین

موعظهٔ مولانا (۱۱)

گفت حق: «گر فاسقی واْهلِ صنم
چون مرا خوانی، اجابت‌ها کنم»
تو دعا را سخت گیر و می‌شخول
عاقبت برْهاندت از دست غول
۳: ۷۵۶_۷۵۷

آنچ در فرعون بود آن در تو هست
لیک اژدرهات محبوس چَه است
ای دریغ این جمله احوالِ تو است
تو بر آن فرعون برخواهیش بست
گر ز تو گویند، وحشت زایدت
ور ز دیگر، آفسان بنمایدت
آتشت را هیزمِ فرعون نیست
ور نه چون فرعون او شعله‌زنی‌ست
۳: ۹۷۲_۹۷۴/۹۷۶

گر گران و گر شتابنده بوَد
آن که جوینده‌ست یابنده بوَد
در طلب زن دایما تو هر دو دست
که طلب در راهْ نیکو رهبر است
لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب
سوی‌ او می‌غیژ و او را می‌طلب
گه به گفت و گه به خاموشی و گه
بویْ کردن گیر هر سو بوی شه
گفت: از رَوْحِ خدا لا تَیأسُوا
همچو گم‌کرده پسر رو سو به سو
از ره حسّ دهان پرسان شوید
گوش‌ را بر چارراهِ آن نهید
هرکجا بوی خوش آید بو بَرید
سوی آن سِر کآشنای آن سَرید
۳: ۹۷۸۹۸۲/۹۸۵۹۸۷

خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس، خویش بر دلقی بدوخت
صدهزاران مار و کُه حیرانِ اوست
او چرا حیران شده‌ست و مار دوست؟
آدمی کوهی‌ست، چون مفتون شود؟
کوه اندر مار حیران چون شود؟
۳: ۱۰۰۱_۱۰۰۳/۱۰۰۰

باش تا خورشیدِ حشر آید عیان
تا ببینی جنبشِ جسم جهان
مرده زین سواَند و زآن سو زنده‌اند
خامش اینجا، وآن طرف گوینده‌اند
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی می‌روید
محرمِ جانِ جمادان چون شوید؟
از جمادی عالَمِ جان‌ها روید
غلغلِ اجزای عالَم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسه‌یْ تأویل‌ها نرْبایدت
۳: ۱۰۱۰/۱۰۱۳/۱۰۲۰_۱۰۲۳

نفست اژدرهاست، او کی مرده است؟
از غم و بی‌آلتی افسرده است
گر بیابد آلتِ فرعونْ او
که به امرِ او همی رفت آبِ جو
آنگه او بنیاد فرعونی کند
راهِ صد موسی و صد هارون زند
اژدها را دار در برفِ فراق
هین مکَش‌ او را به خورشیدِ عراق
۳: ۱۰۵۴_۱۰۵۶/۱۰۵۸

ای بسا بیدارچشم و خفته‌دل
خود چه بیند دیدِ اهلِ آب ‌و گِل؟
آن که دل بیدار دارد، چشمِ سر
گر بخُسبد، برگشاید صد بصر
گر تو اهلِ دل نِه‌ای، بیدار باش
طالب دل باش و در پیگار باش
ور دلت بیدار شد، می‌خُسب خوش
نیست غایب ناظرت از هفت و شش
۳: ۱۲۲۴_۱۲۲۷

ذکرِ موسی بهرِ روپوش‌ است لیک
نورِ موسی‌ نقدِ توست ای مردِ نیک
موسی و فرعون در هستیّ توست
باید این دو خصم را در خویش جُست
۳: ۱۲۵۴_۱۲۵۵

شیرخواره چون ز دایه بُسکُلَد
لوت‌خواره شد، مر او را می‌هلد
بستهٔ شیرِ زمینی چون حبوب
جو فِطامِ خویش از قُوتُ‌القلوب
حرف حکمت خور که شد نورِ سَتیر
ای تو نورِ بی‌حُجُب را ناپذیر
تا پذیرا گردی ای جان نور را
تا ببینی بی‌حُجُب مستور را
چون ستاره سیْر بر گردون کنی
بلکه بی گردون سفر بی‌چون کنی
۳: ۱۲۸۶_۱۲۹۰

این جهان همچون درخت است ای کِرام
ما بر او چون میوه‌های نیم‌خام
سخت گیرد خام‌ها مر شاخ را
زآن‌که در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب‌گزان
سست گیرد شاخ‌ها را بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی مُلکِ جهان
سخت‌گیری و تعصّب خامی است
تا جنینی، کار خون‌آشامی است
۳: ۱۲۹۵_۱۲۹۹

تو یکی “تو” نیستی ای خوش رفیق
بلکه گردونی و دریای عمیق
آن توِ زَفتَت که آن نهصد تُو است
قُلزم است و غرقه‌گاهِ صد تو است
۳: ۱۳۰۴_۱۳۰۵

دم مزن، تا بشنوی از دم‌زنان
آنچه نآمد در زبان و در بیان
دم مزن، تا بشنوی زآن آفتاب
آنچه نامد در کتاب و در خطاب
دم مزن، تا دم زند بهرِ تو روح
آشِنا بگذار در کشتیِّ نوح
جز خضوع و بندگیّ و اضطرار
اندر این حضرت ندارد اعتبار
۳: ۱۳۰۷_۱۳۰۹/۱۳۲۵

منگر اندر نقشِ زشت و خوبِ خویش
بنگر اندر عشق و در مطلوبِ خویش
منگر آن‌که تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همّتِ خود، ای شریف
تو به هر حالی که باشی، می‌طلب
آب می‌جو دایما، ای خشک‌لب
کآن لبِ خشکت گواهی می‌دهد
کاو به آخِر بر سرِ منبع رسد
خشکیِ لب هست پیغامی ز آب
که «به مات آرد یقین این اضطراب»
کاین طلب‌کاری مبارک جنبشی‌ست
این طلب در راهِ حق مانع‌کُشی‌ست
این طلب مفتاحِ مطلوباتِ توست
این سپاه و نصرتِ رایاتِ توست
این طلب همچون خروسی در صیاح
می‌زند نعره که «می‌آید صباح»
گر چه آلت نیستت، تو می‌طلب
نیست آلت حاجت اندر راهِ رب
هر که را بینی طلب‌کار ای پسر
یارِ او شو، پیشِ او انداز سر
کز جوارِ طالبان طالب شوی
وز ظِلالِ غالبان غالب شوی
گر یکی موری سلیمانی بجُست
منگر اندر جُستنِ او سست سست
هر چه داری تو ز مال و پیشه‌ای
نه طلب بود اوّل و اندیشه‌ای؟
۳: ۱۴۳۹_۱۴۵۱

گر ببینی میلِ خود سوی سَما
پَرِّ دولت برگشا همچون هما
ور ببینی میلِ خود سوی زمین
نوحه می‌کن، هیچ منْشین از حنین
عاقلان خود نوحه‌ها پیشین کنند
جاهلان آخِر به سر بر می‌زنند
زابتدای کار آخر را ببین
تا نباشی تو پشیمان یومِ دین
۳: ۱۶۲۲_۱۶۲۷

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *